۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

سفرنامه لهستان


با مدتی تاخیر در نوشتن گزارش مختصری از سفر لهستان که به قصد شرکت در سمینار مطالعات ایرانی در شهر کراکوف انجام شد را می نویسم.
شنبه 12 شهریور عازم ورشو شدم و چون پرواز مستقیم نبود مجبور شدم برم وین و بعد از 4 ساعت معطلی با یک هواپیمای کوچک و پر سرو صدا به ورشو رسیدم. پرواز خیلی راحتی نبود خصوصا که گرفتگی گوش هایم وقتی آسانسور به سرعت 33 طبقه هتل را بالا می رفت بیشتر می شد. انتظاری که از ورشو داشتم با واقعیت کمی فرق داشت. شهری بود که در جنگ جهانی آسیب زیادی دیده بود و بعد هم بازسازیش در دوره کمونیستی انجام شده بود. به همین دلیل خیابان های بسیار عریض بی روح و بدقواره و میدان های بزرگی که آدم نمی دونست کجا باید بره چهره اصلی شهر را مخدوش کرده بود. برخی از آثار گذشته بر اساس تصاویری که از آن داشتند باز سازی شده بود ولی به هر حال با سایر شهرهای اروپایی که تا حالا دیده بودم فرق داشت.

خلق و خوی مردم هم کمی متفاوت به نظر می رسید. خبری از مهاجران در شهر نبود اگر چه هتل ما که در مرکز هم قرار داشت پر از خارجی ها بود اما کسانی بودند که برای تجارت و فعالیت های اقتصادی در رده های بالا آمده بودند. در این شهر از کارگران خارجی خبری نبود. خودشان کارهای خودشان را می کردند. در ضمن مثل بسیاری از پایتخت های کشورهای اروپایی خیلی توریست عادی هم نداشت که برای تفریح و خرید آمده باشد بنابر این من مثل گوشت توی شله زرد به طور مشخصی متمایز بودم در نتیجه نمی تونستم از نگاههای مردم که عادت نداشتند مثل بقیه غربی ها نگاه نکنند، در امان باشم!

ولی در مجموع آدم های آرام و بسیار بی سر و صدایی بودند. همیشه در رستوران ها و کافه های غربی سر و صدای زیادی شنیده می شود. اما این جا مردم آهسته صحبت می کردند، شاید ارمغانی بود از دوره کمونیستی و ترس از بلند صحبت کردن و یا شاید هم یک عادت پسندیده! حتی روز یکشنبه که ما در بیرون رستورانی در پیاده رو مشغول غذا خوردن بودیم و جمعیت زیادی در حال تردد در خیابان و پیاده رو بودند متوجه شدم که چقدر آرام و بی صدا حرکت می کنند. به لحاظ پوشش هم به نظر می آمد که خیلی مرتب بودند و گویا به خوب لباس پوشیدن اهمیت می دادندو مثل بعضی اروپایی ها که آدم فکر می کنه با لباس منزل از خانه خارج شدند نبودند. در ضمن بسیار هم مذهبی بودند و کلیساها تقریبا در تمام ساعات مردمانی را در حال عبادت پذیرا بود.

شاید اشتباه کرده باشم ولی من در شهر ورشو حس می کردم به طور محسوسی تعداد پسران جوان در حدود سنی 25 تا 35 کم است. شاید برای کار به خارج از لهستان مهاجرت کرده بودند. این را هم بگم کاملا مشخص بود که به لحاظ اقتصادی مثل کشورهای اروپای غربی نیست ولی تلاش مردم برای بهبود وضعیتشان هم کم نبود.

یک موزه بزرگ هم داره اما نمی تونم ازش حرفی بزنم چون به دلیل تعمیرات تمام موزه را تعطیل کرده بودند. در نهایت برای ما همان دو روزی که آن جا بودیم کفایت می کرد. دوشنبه با قطار رفتیم کراکوف. البته قطار سریع السیر که صد رحمت به همان قطارهای بین اصفهان و تهران!! با یک عالمه تاخیر و ایستادن و حرکت کردن و ... بالاخره عصر خسته و کوفته با چمدانی سنگین رسیدیم به کراکوف. آدرس هتل را دادیم به تاکسی و خوشحال از این که دقایقی دیگر در هتل استراحت خواهیم کرد. ولی وقتی راننده ما را به محل اقامت رساند دیدیم که کمکی سرمون کلاه رفته. چیزی را که تحت نام هتل رزور کرده بودیم یک اپارتمان بود که صاحبش هم مدتی طول کشید تا رسید و ما پشت در معطل ماندیم. اگر چه زیر مجموعه هتل محسوب می شد و شب بدی را هم در آن جا نگذراندیم اما بالا و پایین رفتن از 5 طبقه خصوصا برای ما که خیلی هم اهل راه رفتن نیستیم سخت بود. اگر چه صاحب آپارتمان که مرد جوانی بود چمدان سنگین من و همراهم را به طرفه العینی از این 5 طبقه بالا بردو وقتی درماندگی ما را که فقط یک ساک دستی کوچک داشتیم در راه دید یادآوری کرد که در لهستان مردم قوی هستند چون کار می کنند! بعد از گذاشتن وسایل برای گشتی دور شهر اقامتگاه را ترک کردیم. فردای اون روز هم به هتلی که جزو هتل های پیشنهادی سمینار بود و از قبل رزرو کرده بودیم نقل مکان کردیم.

هتل درست در مرکز شهر، جایی که حتی تردد تاکسی ها هم در آن ممنوع بود قرار داشت. میدانی وسیع و قدیمی و زیبا بود که هتل ما تقریبا در شما میدان قرار داشت. برخلاف ورشو کراکوف شهر زیبایی بود. آثار تاریخی بسیاری داشت و مردم به حضور گردشگران عادت داشتند. بعد از ظهر که توی خیابان قدم می زدیم چند نفر از آشنایان که برای شرکت در سمینار آمده بودند را دیدیم. و برای ثبت نام مجدد و گرفتن برنامه و غیره به دانشگاه مراجعه کردیم. دیگه سفر حال و هوای سمینار به خودش گرفته بود. در اطراف کسان بسیاری را می دیدی که می تونستی حدس بزنی جزو شرکت کنندگان هستند. از روز چهارشنبه 7 تا 11 سپتامبر هم مدت این سمینار بود. فعلا دیگه چیزی نمی نویسم گزارش سمینار را در چند روز آینده به طور مستقل خواهم نوشت. البته انشاالله