۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

روزهاي پر شتاب

امروز تقريبا از ساعت 8 صبح تا الان كه 11:30 دقيقه شب است بدون وقفه سر اين لپ تاپ نشسته بوده ام. حيفم آمد بعداز مدتها چند كلمه اي اين جا ننويسم. آخر هفته هايي كه تهران مي مانم، اگر چه شايد خيلي مي توانم به كارهاي عقب افتاده ام برسم اما احساس دلتنگي و غريبي خاصي دارم. كنار خانواده بودن نعمت بزرگي است كه به هر دليلي برخي از آن محروم مي شوند.
امروز فرصت كردم چند صفحه اي كه از بازبيني مجدد نسخه خطي سفينه باقي مانده بود را تمام كنم. البته كي اين كتاب چاپ خواهد شد و اصلا چاپ مي شود يا نه حرف ديگري است. ولي كار من تقريبا تمام شد. مانده مقدمه اش كه آن هم تقريبا آماده است.
اين چند وقت سخت درگير كارهاي همايش مطالعات صفوي بوده ام. كمتر از دو هفته ديگر به زمان برگزاري همايش مانده است و هنوز كارهاي انجام نشده بسياري پيش روست. اگر چه در فرهنگ ما همه چيز در دقيقه 90 انجام مي شود اما من اگر كارهايم را به موقع نكنم دچار اضطراب مي شوم. و خوب البته بسياري از كارهاي همايش بستگي به خيلي كس ها و خيلي چيزها داره كه از دست من خارج است. حس كسي را دارم كه تعداد زيادي مهمان دعوت كرده و هنوز هيچ چيز سر جايش نيست. به هر حال اميدوارم به خوبي انجام شود.

۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

دريا

امروز درياي كوچولوي ما يك ماهه شد. دختر كوچولويي كه خدا به جاي آسمان زيبا و معصوم به ما هديه داد. از مصلحت هاي خدا گاه نمي شود سر درآورد. اما همه اينها بازي هاي زندگي است غم ها  و خوشي ها، سختي ها و آرامش ها همه چنان در هم تنيده اند كه گويا بشر هر گز قدرت جدا كردن آنها را از هم ندارد. پس خدايا در رنج ها صبوري ده و در شاديها عزت نفس.