۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

سند باد نامه

داشتم از سر تفنن کتاب سند بادنامه را می خواندم. شاید همتون با اسم سندباد آشنا باشید خصوصا که چند سال قبل کارتون سندباد از کارتون های پر طرفدار بچه ها بود و همین طور برخی بازی های رایانه ای که نقش اول با سند باد است. پس این نشان می ده که سند باد مرزهای داخلی را پشت سر گذاشته و شهرت جهانی پیدا کرده است. این کتاب به بسیاری از زبان ها از جمله زبان های اروپایی ترجمه شده و خود سرمشقی برای نگارش کتابهایی با مضمونی مشابه در سایر کشورها شده است. اصل این کتاب مربوط به دوره پیش از اسلام است و هنوز در مورد این که مانند کلیله و دمنه مربوط به هند است یا یک داستان ایرانی است اختلاف نظرهایی وجود دارد. مصصح این اثر "دکتر محمد باقر کمال الدینی" در مقدمه مفصل خود به خوبی به این اختلاف نظرها پرداخته و خود ایشان مانند برخی از پژوهشگران دیگر، نظرش بر ایرانی بودن داستان است. این کتاب در قرن ششم توسط محمد بن علی ظهیری سمرقندی با نثری شیوا و ادیبانه همراه با اشعار و آیات بازنویشی شده است و در سال 1381 توسط میراث مکتوب به چاپ رسیده است.
اما ببینیم داستان از چه قرار است این کتاب شامل یک داستان اصلی است که در درون آن حکایت های دیگری گفته شده است. داستان اصلی از پادشاهی عادل و نیکوکار یاد می کند که در آرزوی فرزند بود تا عاقبت به توصیه یکی از زنان حرم "حاجت به درگاه اکرم الاکرمین..." برد و خواسته اش اجابت می شود و خداوند فرزند پسری به او عطا می کند. ولی "هیچ چیز از مدارک علوم یاد نگرفت". شاه دستور می دهد فلاسفه را جمع کنند و آنان به مشورت نشینند که چه باید کرد. از بین آن همه 7 نفر از فیلسوفان سه شبانه روز نشستند و فکر کردند تا آن که از بین آنان سندباد حاضر شد تربیت شاهزاده را بر عهده گیرد. سپس در جواب سایرین که در بزرگی او به مبالغه پرداخته بودند حکایتی را بیان می کند و در واقع از همین جا حکایت های دیگر کتاب آغاز می شود و تا پایان ادامه می یابد. شاهزاده نیز تحت تربیت او رشد می کند و جوانی برومند و صاحب فضل و کمال می شود و البته از حُسن و جمال هم بی بهره نیست و از این روی یکی از زنان پادشاه (کنیزکان) شیفته او شده و به او اظهار عشق می کند و می گوید اگر چنین چیزی را اجابت کند شاه را مسموم خواهد کرد تا جوان بر تخت نشیند. شاهزاده نمی پذیرد و زن از ترس رسوا شدن وی را به سوء نظر به خود متهم می کند. شاه نیز آشفته حال در صدد قتل پسر حق ناشناس برمی آید.
در این جا سندباد بنا به دلایل نجومی از شاهزاده می خواهد تا 7 روز سخنی در دفاع ازخود بر لب نیارد و سپس ( به عدد 7 و تکرار آن و قداستش توجه شود) 7 وزیر شاه دست بکار می شوند که به هر ترتیب لکه تهمت را از دامن شاهزاده جوان پاک کنند. پس از 7 روز که ظاهرا نحوست ایام ( اعتقاد به سعد و نحس بودن ایام) برطرف می شود. شاهزاده به اشاره سندباد به سخن می آید و از خود رفع اتهام می کند.
این شیوه داستان را شما بارها شنیده اید ماجرای سیاوش و ... نیز چیزی جز این نیست. اما لبه تیز حمله کتاب به زنان تنها در همین خلاصه نمی شود و در جای جای داستان ها از مکر زنان و ... یاد شده است. اگر چه مصحح با آوردن نمونه هایی از نگاه مثبت کتاب به برخی زنان سعی در خنثی کردن این دیدگاه منفی کرده است اما به هر حال نمی توان از باور و اعتقاد نویسنده به چنین مسائلی چشم پوشی کرد. در خلاف بودن و ناپسند بودن رفتار این زنان جوان هیچ تردیدی وجود ندارد اما برای من همیشه یک سوال وجود داشته و اون اینه که چرا هیچ وقت هیچ کسی فکر نکرد چرا چنین اتفاقی افتاده است. در این داستان ها خطا کننده زن جوانی است که نه به میل در حرمسرای پادشاهی که حکم پدر او و اگر نگوییم پدر بزرگ او را دارد اسیر است. هیچکس با این خطا کننده جوان همدردی نکرده و سعی نکرده جلو چنین مسائلی را از ریشه بگیرد. کسی فکر نکرد که باید حرمسرا را تعطیل کنند بلکه گفتند دخترک خطا کار را به مجازات برسانید. این که می گویم نگاه کتاب به زنان منفی است از روی تعصب نیست بلکه اگر کتاب را بخوانید می بینید در داستانهایی نیز که از زنان نیکو سخن می گوید باز هم هدفش نشان دادن مکر زنان است. به عنوان نمونه در داستان "کبک نر با ماده" بعد از اشاره به کشته شدن بی گناه کبک ماده توسط کبک نر از سر سوء ظن و شتاب در تصمیم بدون تحقیق و مشورت باز هم شاه را از مکر زنان برحذر می دارد. باور ندارید کتاب را بخوانید.
در ضمن مگر در طول تاریخ ما کم شاهد خطای مردان بوده ایم و حتی چه حکایت ها از برخی از رجل تاریخی است که برای دسترسی به زنی زیبا شوهر او را به غدر کشته اند. اما در تاریخنگاری ما چنین حکایاتی یا محو می شود و یا آنقدر توجیه می شود که نه تنها این گناه نابخشودنی را همه فراموش می کنند بلکه گاه پای رشادت و قدرت مرد می گذارند.
هر چه هست نمی دانم اما من گناه و خطا را مردانه زنانه نمی شناسم. خطا خطاست چه کننده اش مونث باشد و چه مذکر.
باز برگردیم سر تاریخ. در تاریخ ما هر وقت نام زنی می آید که از دید مردان پا را فراتر از گلیم خود دراز کرده و با کوتاه کردن دست مردان پیرامونش، قصد کشورگیری و مملکت داری دارد باز بی رحمانه پای این سخنان باز می شود و غالبا با زدن یک برچسب ناموسی بر وی چهره او را نه تنها در انظار معاصران که در طول تاریخ خدشه دار می کنند. چه بی رحم اند مردانی که چنین می اندیشند. من هر بار که در حین تدریس تاریخ صفویه به ماجرای خیرالنساء (مادر شاه عباس ) که زنی دلاور و جسور و آشنا با راز و رمز مملکتداری بود می رسم احساس شرم می کنم. وقتی می بینم مردانی (قزلباشان) صاحب منصب از این که هر روز به در حرمخانه روند و از یک بانو دستور بگیرند چنان بر غیرتشان سنگین می آید که حاضرند شکست از عثمانی را بپذیرند اما زیر بیرق یک زن در جبهه نجنگند و چنان تحت فشارش گذاشتند تا جبهه را ترک کند و به پایتخت بازگردد و برای چنین کاری چه بهتر از تهمت ناموسی! بعد هم که مقاومتش را دیدند و حس کردند آدمی نیست که به این زودی میدان را خالی کند به حرمخانه هجوم بردند و او و مادر پیرش را خفه کردند و در این میان شاه ( این مرد قدرتمند) خاموش بود و تنها چند روزی درِ خانه را به روی خود بست و به قولی قهر کرد. اما وقتی برای آشتی آمدند مثل همیشه منقاد و مطیع پذیرفت. او مرد بود خیرالنساء زن!
کاش نگاه جنسیتی را حذف می کردیم و به جایش به قابلیت های افراد می نگریستیم.

۱۶ نظر:

چیستا گفت...

هنوزم قصه همینه...

faezeh گفت...

اين مساله اي كه حل نشده وفكر كنم تا ابد همين طور بمونه اخر مكر ميشه ابزار زور و به قدرت رسيىن مردها را ازشان كرفت.....

محمد Mohammad گفت...

والا بلّا، این تغییر در نگریستن به زنها، دست هیچ کس نیس ، الا خودشون...من هنوزم شدیدا و قویا به این اعتقاد دارم که اکثر خانم ها، مخصوصاً در جوامع سنتی و نیمه سنتی ایرانی‌، میخوان که باهاشون با نگاه جنسیتی برخورد بشه،،.

فاطمه گفت...

راست میگه چیستا. هنوز هم قصه همینه. تاریخ، سیاست، جامعه، فرهنگ و اصلاً همه چی رو مردها اونطور که می خواستند نوشتند. نه که ما در ساختن اینهمه سهم نداشتیم، اما در نوشتنش... امروزِ روز هم اگر مردی بی وفایی کنه هزار تا دلیل از هزار جنس مختلف از هزار جا جور می کنه و ضعف ها و نقایص داشته و نداشته زن مقابلش رو به رخ همه می کشونه اونقدر که همه دست آخر می گن خوب حق داشته. و به همون دلایل اگر زنی بیوفایی کنه تشت رسوایی ش از بوم میفته و بلایی به سرش میاد که... . و اصلاً به واژه ها دقت کنید درباره مردها اسمش "بی وفایی"ه و در باره زن ها"ناپاکی"!بد تر از اون دروغ و افسانه ایه که مردها درباره تمایل ذاتی زن ها به وفاداری و احساس امنیت درکنار فرد واحد و داشتن اون برای همیشه و گریز از تجربه های متعددو غیره و غیره جعل کردن و البته در کنار این ویژگی از سرشت تنوع طلب و ناپایدار و همیشه تازه خواه خودشون سخن به میون آوردن.همیشه از خودم می پرسم که کی گفته زن ها این گونه اند و مردها آنگونه؟ غیر از مردها؟ و چه کسی زن هایی رو که در این چارچوب ها قرار نگیرند ناپاک و بوالهوس و ... لقب داده؟ غیر از مردهاو نگاه مردانه؟ نمی گم این رفتار درسته، ولی اگر بده برای همه بده اگر هم خوبه که... .شما بهتر در جریان هستید که اون نگاه دوگانه و تبعیض آمیز به شدید ترین وجهی تو زندگی امروز ماها و بخصوص جامعه روشنفکری وجود داره. آقایون روشنفکر و مدرن- نه همه اما در سطحی قابل توجه- خیلی خوب از توجیهات سنتی برای عملکرد... شون بهره می گیرند! و خیلی خوب با همون توجیهات سنتی از زنهایی که مقابلشون قرار گرفتند انتظار دارند سنگ زیرین آسیاب باشند! در بر همون پاشنه می چرخه!

فاطمه گفت...

راست میگه چیستا. هنوز هم قصه همینه. تاریخ، سیاست، جامعه، فرهنگ و اصلاً همه چی رو مردها اونطور که می خواستند نوشتند. نه که ما در ساختن اینهمه سهم نداشتیم، اما در نوشتنش... امروزِ روز هم اگر مردی بی وفایی کنه هزار تا دلیل از هزار جنس مختلف از هزار جا جور می کنه و ضعف ها و نقایص داشته و نداشته زن مقابلش رو به رخ همه می کشونه اونقدر که همه دست آخر می گن خوب حق داشته. و به همون دلایل اگر زنی بیوفایی کنه تشت رسوایی ش از بوم میفته و بلایی به سرش میاد که... . و اصلاً به واژه ها دقت کنید درباره مردها اسمش "بی وفایی"ه و در باره زن ها"ناپاکی"!بد تر از اون دروغ و افسانه ایه که مردها درباره تمایل ذاتی زن ها به وفاداری و احساس امنیت درکنار فرد واحد و داشتن اون برای همیشه و گریز از تجربه های متعددو غیره و غیره جعل کردن و البته در کنار این ویژگی از سرشت تنوع طلب و ناپایدار و همیشه تازه خواه خودشون سخن به میون آوردن.همیشه از خودم می پرسم که کی گفته زن ها این گونه اند و مردها آنگونه؟ غیر از مردها؟ و چه کسی زن هایی رو که در این چارچوب ها قرار نگیرند ناپاک و بوالهوس و ... لقب داده؟ غیر از مردهاو نگاه مردانه؟ نمی گم این رفتار درسته، ولی اگر بده برای همه بده اگر هم خوبه که... .شما بهتر در جریان هستید که اون نگاه دوگانه و تبعیض آمیز به شدید ترین وجهی تو زندگی امروز ماها و بخصوص جامعه روشنفکری وجود داره. آقایون روشنفکر و مدرن- نه همه اما در سطحی قابل توجه- خیلی خوب از توجیهات سنتی برای عملکرد... شون بهره می گیرند! و خیلی خوب با همون توجیهات سنتی از زنهایی که مقابلشون قرار گرفتند انتظار دارند سنگ زیرین آسیاب باشند! در بر همون پاشنه می چرخه!

soha گفت...

خیلی جالبه،
مامان خانم ما هم حسابی دارند وبلاگ نویس می شوند.

ز.م گفت...

متاسفانه انگاراین بینش تحقیر آمیز با قضاوتهای تاریخی در مورد این جنس لطیف ، مانوس شده ولی نباید نا امید شد. همانطور که نسبتا به تعادل رسیده، با گذشت زمان و روشن شدن گوشه های دیگری از تاریخ و افزون شدن گزارش ها، امیدواریم که این نکته که بخشی از جهل تاریخیست ، محو شود و حقایق ثقل بیشتری پیدا کند.

پاینده باشید و سرفراز

Faezeh V گفت...

با نظر محمد کاملا موافقم... متاسفانه بعضی‌ از زنهای جامعه ما خودشونم خودشونو قبول ندارن...

چیستا گفت...

یعنی چی دست خودشونه؟؟؟یکی به من بگه اگر من بخوام خارج از عرف( البته عرفی که خود جنس قوی؟ساخته)رفتار کنم اونوخ چطور باید تو این جامعه حماقت سالار زندگی کنم؟؟؟آیا متهم به عرف شکنی و سرکشی و عصیانگری نمیشم؟؟؟

Faezeh V گفت...

امروز به یه موضوعی برخوردم که بیربط به این پست نیست...

یکی‌ از دوستان میگفت که یکی‌ از مریضاش یه خانوم باردر بوده که قبل از زایمان طبیعی تقریبا رو به مرگ بوده ولی‌ شوهرش اجازه اینکه سزارین بشه رو نمیداده... واقعا نمیدونم چی‌ باید گفت!!! اینکه حتّی این زن برای زندگی‌ خودش هم نمیتونه تصمیم بگیره...

دل آرا گفت...

این که می گن بعضی زن ها خودشون نمی خوان شرایط تغییر کنه، یه جورایی درسته. عرف احمقانه ی ریشه دار رو نمی شه به این سادگی عوض کرد. اما اگه ما دایره ی قدرت و حرکتِ در معرض دید جامعه‌مون (رو این تاکید دارم) از اندرونی خونه ها اومده بیرون، نتیجه ی تلاش هاییه که شاید چندین و چند سده قدمت دارن.
مثل دکتر باستانی پاریزی رو به خاطر بیارین راجع به زنی که ساخت کاروانسرایی رو در کویر سرپرستی کرده (اژدهای هفت سر)، کاری که هیچ مردی جسارتش رو نداشته و فکر کنید که روایت این عمل چه تاثیری هم روی مردها و هم روی زن ها داشته. و این تازه یکی از هزار هاست.
تاکیدم روی تلاش در معرض دید جامعه برای اینه که اگرچه ظاهرا زن بوده و اندرونی، اما کم نبودند زن هایی که از همون اندرونی ها کارهای بزرگ می کردند. رجوع کنین به یادداشت های (فکر می کنم) فروغ الدوله (یا شاید ملکه ایران، مطمئن نیستم) که ایرج افشار تصحیح کرده و اونجا می شه دید که از اندرونی چه کارها که مدیریت نمی شده.
و زنانی هم داریم، مثل نجم السلطنه و فخر الدوله و .... که از اندرونی بیرون تر هم عمل می کردن.
باز هم باید یادمون باشه که اینها زنان اسم و رسم دارند. همه ی ما کسانی رو می شناسیم که توی دوره ی مشروطه یا حتی بعد تر پا به پای مردها جنگیدن، تلاش کردن، درس خوندن و درس دادن.
گاهی فکر می کنم غیر از رو به رو، باید پشت سر رو هم نگاه کرد.

Faezeh V گفت...

چیستا.... البته من نمیگم که همه چی‌ دست خودشونه... اما یه قسمتی‌ هم که دست خودشونه به خوبی‌ ازش بهره نمیبرن...

دل آرا گفت...

الان که دوباره می خونم، می بینم توی کامنت قبلی یه مقادیری شعار دادم!

چیستا گفت...

فکر می کنم بیش از یه مقادیری...
بدبختی بزرگ ما جماعت ایرانی همینه...شعارزدگی
ببخشید که من جواب دادم اما خوندن اینهمه شعار آدمو عصبی میکنه
همه ماها خوب میدونیم به عنوان یه زن دستمون در اونچه که میخواهیم و تواناییش رو داریم باز نیست..میدونیم که گیر افراط و تفریط هستیم و حتی اگرم بخواهیم نمیتونیم نگاهی رو به این سرعت عوض کنیم اما باز شعار میدیم که به قول شاعر همه چی آرومه ما هم داریم از خوشی میمیریم...

فاطمه گفت...

من باا ین نکته کاملاً و صد در صد موافقم که ما زن های زیادی داشتیم که از اندرونی تأثیرگذار در بیرونی بودند اما مسأله اینه که حتی اونی رو که ماهاتأثیرگذار در شکل گیری ش بودیم یا در چارچوب نگاه جامعه مرد سالار بوده و یا اینکه اون جامعه اون رو نوششته و به اون کسوت در آورده. نگاه این جامعه و گفتمانش مردانه ست. نه اینجا که همه دنیا، حالا شدت و ضعف داره. مردها قدرت رو در دست داشتند و ابزارهای اعمال قدرت رو.از کلام به مثابه ابزاری در جهت طبیعی سازی ایدئولوزی توجیه گر قدرت خودشون بهره گرفتند و به این واسطه عرف رو ساختند. قدرت طبیعی شده و ناپیدا و ایدئولوزی توجیه گر اون رو در چارچوب انواع ترفندهای عاطفی و احساسی و ادبی و نمی دونم زیستی و حتی خیلی وقت ها روانشناختی و جامعه شناختی و چه و چه به خورد ماها دادن. همین.داخل پرانتز این رو اضافه کنم که من ابداً بر این اعتقاد نیستم که حالا بیایم یه شبه هرچی عرف و عادت وسنته رو بذاریم کنار- بخوایم هم نمی تونیم- و البته عمیقاً معتقدم زن بودن اینجا خیلی سخته! همیشه باید یه بخشی از خودت و علائق ت رو حتی تو خودت سانسور کنی خارجی ترین و سطحی ترین نمونه ش حجابه و راحت ترینش هم، لایه های زیرین و عمیق تر که ناپیدا تر هم هستند دشوارترند!

دل آرا گفت...

در این که شعاری حرف زدم تردیدی ندارم! ولی شعار هام این نبود که که همه چی آرومه! شعار این بود که یه زن هایی هر کار تونستن کردن، این غیر واقع نیست، همه هم می دونیم. از این نظر شعاری بود که متنی که داریم روش نظر می دیم، راجع به نگاه انکار کننده ی جامعه نسبت به زنه. یا لااقل این برداشت عمده ی من از این متنه.
منظورم از کامنت اول (که نتونستم برسونم) این بود که یه جاهایی این نگاه منکر ترک خورده. و ترک خوردنش بیش از این که به واسطه ی مردها باشه، از تلاش خاموش زن ها بوده. و با توجه یه این که هنوز هم «در بر همون پاشنه می چرخه» به نظرم راه اینه که منتظر مردها نباشیم، منتظر حرکت جمعی آگاهی بخش و آگاهانه ی زن ها نباشیم، منتظری برابری آشکار نباشیم، سعی کنیم این دیوار رو ترک بدیم، یه وقتی دری پنجره ای چیزی برامون باز می شه.
این از معدود جاهاییه که اگه هر کسی دیوار کنار خودش رو خراب کنه، شاید خیلی هم در نهایت به ضرر نباشه.

پ.ن. باز هم حس می کنم ناقصه و چیزی رو که می خوام نمی رسونه.