۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه

بارقه هاي اميد

ممنون از همه شما دوستان عزيز كه بارقه هاي اميد را در من ايجاد مي كنيد. ببخشيد منظورم از ره گم كردگان شما آشنايان قديم نبوديد. گمان كردم در طي اين مدت طولاني سكوت تنها كساني ، در پي جستجوي مطلبي آن هم بر حسب بر حسب اتفاق گذارشان بر اين جا افتاده است.

۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

واقعا اين بار فكر مي كنم وبلاگم به يك متروكه واقعي تبديل شده است. بعد از چند ماه بازش كردم انتظار نداشتم در طي اين مدتي كه چيزي ننوشته بودم كسي به اين وبلاگ سري زده باشد. اما آمار نشان از  آن مي داد كه حداقل ره گم كرده هايي بازش كرده اند. راستش دلم براش تنگ شده بود. هر چه مي خواهم ديگر براي هميشه چيزي ننويسم و كلا وبلاگ را ببندم اما نمي شود. ولي متاسفانه بسياري از چيزهايي را كه دلم مي خواهد بنويسم به دلايل مختلف از جمله تنبلي هر گز نوشته نمي شود. شايد هم  به قولي سخن هاي ناگفته در مغزها به لب نارسيده فراموش مي شود. مي خواستم گزارش آخرين سفرم را بنويسم كه خيلي حرف براي گفتن داشتم اما فاصله گرفتن از زمان و سرگرم روزمرگي شدن اين فرصت را هم از دستم گرفت.آخرين مطلبي كه تصميم داشتم بنويسم و باز هم ننوشتم همدري با زلزله زدگان اهر و ورزقان بود. ولي قلمم از نوشتن آن هم قاصر بود. فكر كنم به نوعي رخوت دچار شده ام كه حوصله نوشتن هيچ چيز و حتي گاهي هيچ كار خاصي را ندارم.