۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

هر روز دریغ از دیروز

همش فکر می کردم که وقت ندارم و ... اما باورم نمی شد که زمانی برسه که من دو ماه باشه توی تهران اسیر شده باشم و نتونم حتی برای یکی دو روز هم که شده، برم اصفهان. قبلا فقط کلاس و درس و پایان نامه و کارهای تحقیقی خودم بود حالا کارهای اجرائی هم بهش اضافه شده. نمی خوام غر بزنم چون می دونم وقتی توی یک مجموعه آدم کار می کنه باید در خوب و بدش شریک و همراه باشه و البته سعی کنه وظیفه اش را خوب انجام بده. فقط دل تنگی گاهی عذابم می ده. گاهی هم احساس نیاز به کمی استراحت بدون دغدغه. مثلا توی یک ویلا با چشم انداز دریا یا کوهستان. خیلی رویایی شد. فکرش هم با زندگی ما جور نیست.

۴ نظر:

faezeh گفت...

منم خیلی دلم تنگ شده برای جاده هایی که دو طرفش درخت است و به دریای بیکران منتهی می شه
کاش تو این زمانه زمانی برای بی دغدغه بودن وجود داشت....

دل آرا گفت...

رویا گاهی از درد دلتنگی کم می کنه...

ناشناس گفت...

سلام .من هنوز منتظر جواب تحقیقات شماهستم .اگرمی توان به یک محقق تاریخ امیدواربود که تمام راههای کشف حقیقت را می پیمایدتا حقایق چندصدسال پیش را ازبین مجعولات وسانسورها وسکوت بعضی پیداکند ،درک حقایق وواقعیتهای چندماه اخیر زیاددشوارنمی نماید .هرچندمتأسفانه همه متخصص تاریخند وراههای جعل را می شناسنداما به صداقت شماایمان دارم .تلفن گروه جواب نمی دهد اگر ممکن است مراازنتایج تحقیقتان باخبرسازید.

نزهت احمدی گفت...

دوست ناشناس که با صحبتتان گمان می کنم دیگر ناشناس نیستید. تلفن مستقیم گروه مدتی است خراب است اما می توانید از شماره اصلی دانشگاه و سپس داخلی گروه استفاده کنید.