۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

توجه به جزئیات در مطالعات تاریخی

اصولا دانشجویان در دوره تحصیلات تکمیلی یک مشکل اساسی دارند و اون پیدا کردن موضوعه. بیشتر وقتها به سراغ اساتیدشون می رند و برای پیدا کردن موضوع از اونها کمک می گیرند. البته تا چه اندازه موضوعی را که خود آدم بهش علاقه نداشته باشه، می شه روش کار کرد، جای پرسش داره. شاید هم نتیجه اش همین پایان نامه های تکراری و گاه بی روح و ... است.
اما علتش چیه؟ یکیش اینه که خوب، کم خوندیم و کم می دونیم و نهایتا نمی دونیم کدوم موضوعات جای کار داره. مورد دیگش اینه که حوصله کار سخت هم نداریم. زبان نه انگلیسی و نه عربی و نه ...!!!! برای بعضی ها هم نسخ خطی و سند و اصلا متون قدیم هم خوندش خوشایند نیست. بهترین راه پیدا کردن یک موضوع شسته رفته است که زود بشه تمومش کرد. (تازه من خیلی خوشبین هستم نمی گم گاهی از روی یک پایان نامه دیگه و یا ... کلا کپی می کنیم و خودمون را زود از دست همه چیز راحت. درست مثل بعضی ها و ارائه مقالات کلاسی!)
ولی واقعا سر هر بخشی از تاریخ که می ریم می بینیم چقدر جای کار داره. کارهای نشده و کارهایی که نیاز به بازبینی مجدد و پژوهشی دیگرگونه داره. چند روزی بود داشتم کتاب «تاریخ پیوستگی های فرهنگ ایران با فرهنگ زبان های ترکی در سده های 11-17» را می خوندم ( بگذریم از این که نمی دونم چرا اسم این کتاب یک جوری از حافظه من دوست داره بپره) این کتاب مجموعه مقالاتی است گردآوری «اوا ام. ژرمیا» و توسط دکتر عباسقلی غفاری فرد ترجمه شده. مثل همه ترجمه ها هم گاهی شکست هایی در جملات هست که به خواننده یادآوری می کنه کتاب از زبانی دیگر ترجمه شده. ولی انصافا من از مترجم قدردانم که این مجموعه را ترجمه کرده . مجموعه خوبیه با مقالاتی جالب که تقریبا تمام این مقالات رویکردی به جزئیات نادیده وگاه فراموش شده تاریخ دارند. خود مترجم در مقدمه می گوید: «کتابی که اکنون به خواننده فارسی زبان تقدیم می گردد ترجمه ای از چندین مقاله است که من در هیچ یک از آنها جستاری تکراری ندیدم و همه آنها می تواند برای خواننده تازگی داشته باشد.» به مطالب نویسنده من این جمله را مایلم اضافه کنم که مطالعه چنین کتابها و توجه به روش پژوهش و رویکرد محقق برای دانشجویان بسیار آموزنده است و شاید بتواند جزئی نگریستن و دقت ژرف در مسائل تاریخی را به آنان نشان دهد.

۷ نظر:

چیستا گفت...

سلام
دعوتید به یک عصیان مستانه...و البته پر از نقص

ناشناس گفت...

شاید نوشتن ساده خیلی خوب باشد ولی این که هر شکل عامیانه نوشتاری به کار بود زیبنده وبلاگ یک استاد دانشگاه که ادعای روشن فکری هم دارد نیست. فارسی را پاس داشتن تا این گونه مطالب را با کلمات جویده شدن آوردن خیلی فرق دارد.
ضمن این که به نظرم می آید که همین محیط مجازی جائی برای اظهار وجودهای سانسور شده است. هاله ای از رویاهائی که وجود ندارند و یا ارائه شخصیتی که با واقعیت فاصله دارند. می دانم که احتمال زیاد نظرم را نمی گذارید و حق هم دارید. چهره محبوب بودن فقط باید دنیای لطیفش بدون هرگونه ضعف منعکس بشه. اما شناختی که دارم به من این را نشان داد که چه قدر راحت می شود آدم ها با استفاده از این فضا من دیگری از خودشان را ارائه کنند که خیلی با اصل وجودشان فرق دارد. این همه پند و نکات ظریف در حالی که در واقعیت خودتان آنها را انجام می دهید؟؟؟؟؟؟
از ابراز ناراحتی از پامال شدن دسترنج دانشجو در زمان چاپ مقاله گرفته تاچهره یک فرد عالم و برجسته عرصه تاریخ؟؟؟؟
کمی با خودتان روراست باشید . اگر هم کامنتم را نگذاشتیدمطمئنم نمی گذارید حداقل خودتان کمی به این پوشش رمانتیک که به شخصیتتان دادید فکر کنید.
هر دوره یک جور می شود عرض اندام کرد حالا این هم یک جورش است. هر چند که ممکن است در جلب نظر حیلی ها موثر باشد ولی شناخت قدیمی آدمها از هم یک چیز دیگر است. هر چند وبلگ با زمانه و ..... نزهت احمدی را غریبه کسانی که می شناسندش نمی کند.

نزهت احمدی گفت...

نمی دونم کی هستید و چه دل پری از من داریدو اصلا من باید شما را بشناسم یا نه؟!!اما در مورد این همه نگرانی در باره منتشر نکردن کامنتتان....حالا که منتشر شده است. از تذکرات و نقد بی رحمانه من و وبلاگم بسیار ممنون.
در مورد پاس داشتن زبان فارسی بد نیست اگر کامنتی را که فرستاده اید یکی دو دور بخوانید تا متوجه نکات ... بشوید. این را بگم نه تنها ساده نویسی را دوست دارم بلکه در وبلاگ مایلم راحت و بی پیرایه حرفم را بزنم همون طوری که همون لحظه بهش فکر می کنم. مثل حرف زدن و حتی از داشتن ادبیاتی عامیانه ابائی ندارم.
اما من نه ادعای روشنفکری کردم و نه سعی در مظلوم نمایی و یا ساختن چهره ای متفاوت از خودم در این دنیای مجازی! در مورد انتقادم از مقالات دو اسمی هدفم سخنی دانشجو پسند نبوده بلکه مشکلم از آینده این کار و نتایج بعدیش در تمام رشته هاست. همه همکارانی که مستقیم یا غیر مستقیم در بخش نشریات علمی پژوهشی هستند می دونند که من با این کار مخالفم و حتی همین امروز در هیئت تحریریه نشریه انجمن ایرانی تاریخ بحث هایی در این زمینه داشتیم. این را هم اضافه کنم که در این مورد منظورم صرفا از دست رفتن حق دانشجو نبوده (که در مواردی واقعا دانشجو یان عزیز یک پاراگراف بدون اشکال ...) بلکه در مواردی هم تضعیف وجهه علمی برخی اساتید است که گاه از وجود مقاله ای به نام خودشان بی اطلاع هستند. دنبال راهکاری هستم که بین اساتیدی که برای پایان نامه وقت می گذارند و بعدش مقاله دانشجو را مجددا می خونند و کمک می کنند تا برای چاپ در نشریه آماده بشه با اون کسانی که حتی اصل پایان نامه را هم نمی خونند تمایزی ایجاد بشه.
منظورتان از جمله آخر را هم نفهمیدم. نمی دونم شاید چون جمله ناقص بود و من هم نمی تونستم بقیه منظور نویسنده را حدس بزنم.
این را هم باید بگم که نیازی به تاثیر گذاشتن روی دیگران و ... هم ندارم. نه علایق سیاسی دارم که دنبال جمع آوری رای باشم و نه حزب و دار و دسته ای که نفرات بخوام و نه با جلب نظر دیگران در شغل و کار من و حتی رویة زندگیم تغییر ایجاد می شه.
در آخر این را اضافه کنم من اگه هر چیزی می نویسم، وبلاگ شخصیم و قانونا این حق را دارم که بنویسم و این جرات را هم دارم که اسمم را پای همه نوشته های خوب و بد، رویای و غیره و غیره بگذارم. اما نویسنده ناشناس و شاید آشنای کم جرات نباشم.

محمد Mohammad گفت...

ظاهرا نوشته ی مربوط به "مقالات دو اسمی" برای خیلی از "دوستان قدیمی" که چشم دیدن پیشرفت جوان تر ها رو ندارند سنگین و غیر قابل هضم بوده است!

ایرادی ندارد. شما میتوانید باز هم بنویسیند، که خود دیگر قسمتی از تاریخ محسوب میشوید، هرچند جزیی ناچیز! همچنان همانگونه که یک عمر مقاله و کتاب مینوشتید، بازهم بنویسیند تا "شناخت قدیمی"تان همچنان آن "چیز دیگر" برای خودتان محفوظ بماند. انشاالله که این "محیط مجازی"، آن "چیز دیگر" را هم از شما نگیرد که این روزها دست و پا کردن "چیزی" دیگر حتی از نوشتن مقالات چند اسمی هم دشوارتر است!

گلناز گفت...

این ناشناسه عجب آدم باحالیه!!!! خودش کلی غلط دستوری و ... تو دو خطش داره. کم نیستند آدمهای بیسوادی که فقط به بقیه گیر می دهند. در ضمن اینجا یک دنیای مجازی و خدارا صد هزار مرتبه شکر تا اندازه ای (اگر بگذارند) آزاد. بنابراین هر کی هر جور دلش بخواد می نویسه و هر چی دلش بخواد می نویسه چه رمانتیک و خوشگل مثل خانم دکتر احمدی و چه خشم آلود و کینه ای مثل همین ناشناس. پس "زاهدا من اگر این طور ی نوشتم به تو چه؟؟!!!"

سها گفت...

به درخواست فاطمه خانم این کامنت را عینا از وبلاگم برایتان کپی، پیست کردم. قربان مامان جان گل:


"سلام خانم صراف. شاگرد مادرتون بودم. هستم هم هنوز. هرقدر سعی می کنم نمی تونم کامنت بذارم براشون. نمی دونم چرا. یحتمل مشکل سیستم من باشه. مجمع اشکالاته ماشاالله. بگذریم. دو تا کامنت درباره دو تا از پست هاشون رو می سپارم به شما که شما زحمتش رو بکشید. جسارتاَ می خواستم بگم بهشون که حالا که "هزاران خورشید تابان" رو خوندند اگر وقت داشتند "بادبادک باز" رو هم بخونند. شخصا زبان و نثر خالد حسینی رو خیلی دوست ندارم ولی "بادباک باز" هم از "هزاران خورشید تابان" خیلی قوی تره و هم برای من دست کم اثر گذارتر. اگر باز هم وقت داشتند "شمایل تاریک کاخ ها". رمانه درباره اصفهان و صفویه و...البته ممکنه خیلی نپسندن. نمی دونم. امیدوارم ایشون(مادرتون) جسارت من در این دو توصیه رو ببخشند. درباره "سرگردانی در تاریخ" هم می خواستم بگم "جانا سخن از زبان ما می گویی" یه وقت هایی خودم هم باورم میشه که وسواس دارم. مطلب ایشون رو که خوندم فهمیدم وسواس هم که باشه وسواس نادر و عجیبی نیست احتمالا! ممنونم که من رو از این عذاب رها کردن . روزگار خوشی رو براتون آرزو می کنم."


راستی از نااهلان مرنج که زیادند، این را در جواب آن ناشناس گفتم.

faezeh گفت...

کاش ادم وقتی می خواد حتی انتقاد بکنه شجاعت داشته باشه وناشناس نمونه چون اینجا فضاازاد است برای حرف زدن وحتی انتقاد کردن...
خانم دکتر این دفعه خیلی جنجالی شدا..