۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

موهومات

چند سالی هست که ایمیل به عنوان یک وسیله ارتباطی جای خودش را در کشور ما باز کرده به طوری که اگه چند روزی دسترسی به اینترنت مقدور نباشه گویا بخشی از زندگی مختل شده اما تقریبا این یکی دو ساله اخیر نوع ایمیل های ارسالی خیلی تنوع پیدا کرده. یکی از این موارد ایمیل هایی که در مورد چگونگی خوشبختی، پولدار شدن، شانس آوردن و غیره و غیره به سرعت و گاهی در طی چند روز کل کشور را پوشش می ده. توی همه این جور ایمیل ها یک شرط وجود داره که باید گیرنده ایمیل انجامش بدهد تا به اون چیزی که وعده داده شده برسد و اون هم فرستادن ایمیل برای سایرین است. بیشتر مواقع هم تعداد مشخص شده. اما هفته گذشته دو تا ایمیل پی در پی که البته موضوعش یکی بود از کسی که همیشه در مورد سمینار و سخنرانی و جلسه و غیره برام ایمیل می داد دریافت کردم. توی آدرس ارسالش هم ایمیل های زیادی بود که نشون می داد سخت تحت تأثیر این ایمیل قرار گرفته. موضوع ایمیل تو مایه همون ایمیل های قبلی بود اما یک چیز اضافه تر داشت و اون این بود که اگه ایمیل را برای دیگران ارسال نکنی حتی اگه یادت بره ارسال کنی تا آخر هفته یک خبر بد می شنوی و نمونه هایی هم از افرادی که این کار را نکرده بودند زده بود...خوب حالا باید باهاش چکار می کردم؟؟؟؟ من تا پایان زمانی که گفته بود صبر کردم و چون خوشبختانه هیچ خبر بدی نیومد این متن را نوشتم. نمی دونم تا کی ترس از موهومات بر ما غلبه داره؟ یادم میاد بچه بودم حدود 12 الی 13 ساله کنار مادرم در حرم امام رضا نشسته بودم و همین طور که مادرم مشغول نماز و دعای خودشون بودند داشتم مفاتیحی را ورق می زدم و برخی قسمت هاش را می خوندم که یک تکه کاغذ لای صفحاتش پیدا کردم. روی کاغذ یک نفر نوشته بودکه فلان شخص خوابی دید و بعد خواب را تعریف کرده بود( که الان یادم نیست موضوعش چی بود) و در آخر هم نوشته بود هر کس این را می خونه باید 100 مرتبه بنویسه و لای قرآن و کتاب های دعا بگذاره و اگه این کار را نکنه تا آخر هفته یکی از عزیزانش می میره.
خوب اولین باری بود که به همچین چیزی برخورده بودم. از یک طرف موضوعش به نظرم چیز قابل نوشتنی نبود و از طرف دیگه من را یاد جریمه نوشتن می انداخت که صد بار مجبور بودیم تکلیف هایی را که انجام نداده بودیم بنویسیم. به مادرم نشون دادم و پرسیدم چکار کنم . گفتند هیچی . گفتم ننویسم گفتند نه. کمی سماجت کردم شاید در ذهن کودکانه ام ترس بر عقل غلبه کرده بود. مادرم برای متقاعد کردن من گفتند ببین اگه به خدام حرم نشون بدی کاغذ را پاره می کنند و دور می اندازند. اینها موهوماته، کاری به دین و ایمان نداره.من هم ننوشتم اما اگه بگم که یک جورایی تا آخر اون هفته دلنگران بودم دروغ نگفتم. ولی خوشبختانه هیچ اتفاقی بر حسب تصادف روی نداد که بتونه ذهن من را به چنین موهوماتی پیوند بزنه. حالا بعد از سالها شاهد یک چنین چیزهایی اون هم از شرق و غرب دنیا هستیم که گویا یک عده ای هم بیکارند و اینها را به فارسی ترجمه می کنند و خلاصه به سرعت در جامعه منتشر می شه. و از همه بدتر این که تمام این جور ایمیل هایی که گفتم من دریافت کرده ام همش از آدم های تحصیل کرده بوده نه از ...تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

۷ نظر:

محمد Mohammad گفت...

پس اگه یه روز این روزا ما افتادیم مردیم، بدونم که از کجا آب میخوره!!!

faezeh گفت...

مثل اينكه خرافات هم با تكنولوؤي جلو مي روند و دست از سرما برنمي دارند...

چیستا گفت...

هنوزم تا دلتون بخواد ازین نوشته ها پشت و رو زیر و بالای کتابچه های دعا تو حرم هست. موهومات تمام زندگیمونو گرفته

ناشناس گفت...

خوب سرکار خانم دکتر تکلیف ما عوام الناس با این اساتید تحصیل کرده چیه؟

نزهت احمدی گفت...

منظورم این نبود که اساتید، فرستنده این گونه ایمیل ها هستند. به طور کلی منظورم این بود که به هر حال کسانی که برای من ایمیل میدهند از قشر تحصیل کرده هستند . شاید هم خودشون جزو محکوم کنندگان چنین موهوماتی باشند اما متاسفانه شاید گاه ترس باعث می شه که به سخن فرستند ایمیل اعتنا کرده و به انتشار این گونه ایمیل ها کمک کنند.

Farzad گفت...

Dear Dr Ahmadi, thanks for visiting my blog, unfortunately since I moved to London I don't have access to Persian Font to write and update my blog but I am hopeful to solve the little problem soon.I'd be more than happy to have your future comments.And, I'd like to ask you to please if possible dedicate some posts in your blog to history, politics, arts and culture of Iran during Safavid Period, not only it'd be interesting for everyone but we'll enjoy your great knowledge and expertise on that period, also I have some plans to make a documentary film about that period, and if I fix the plan I am sure I will be able to have your kind support! your latest post also reminds me of a research you presented in europe about the role of Dream and superstition in politics of that period! Could I ask you to write about it as well please? I know you probably didn't want to make this a specialized blog on history but we miss this great meanse of communication online if we are not to benefit your knowledge; I'd be happy to sit in a history class that you'd be the teacher here or in another blog! Many thanks again.Bests

نرگس جنیدی گفت...

موهومات هست و تحصیل کرده و تحصیل نکرده هم نمی شناسه. فقط در هر کس به نوعی و اندازه ای وجود داره. ما عادت داریم تحصیل کرده ها را جوری دیگر ببینمیم در حالی که اون ها فقط تحصیلات دارن و شاید خیلی چیز های دیگری را هم نداشته باشند. تحصیل ضامن داشتن همه چیز نیست. این فقط نظر من بود. استاد قلم تون رو دوست دارم و خصوصا ابیاتی که گاهی سر کلاس به خاطر می یارید و بیان می کنید. حس می کنم آدم با یک رشته خوندن علامه نمیشه ادبیات هم باید خوند علوم خوند و ریاضی. چقدر قدیما خوب بوده که یک نفر می تونسته تو همه رشته ها صاحب نظر و تحقیق باشه اینجوری کمتر دچار تک بعدی میشدند.اما الان ما تک بعدی بار می یایم.