۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

معضلات رشته تاریخ

اهل تاریخ دغدغه و درد مشترکی دارند و آن بی توجهی یا کم توجهی به این رشته کلیدی و مهم است. از اولین روزی که دانشجویان تاریخ پایشان به کلاس باز می شود از سوی بسیاری از اساتیدشان جملاتی در اهمیت و جایگاه رشته تاریخ می شنوند. بگذریم از برخی ها که علاوه بر آن که به دانشجویان یادآوری می کنند اگر دنبال پول و موقعیت بهتر و... هستند اشتباه آمده اند و بدین گونه بذر ناامیدی را در دلشان می کارند. اما بیشتر همکاران علی رغم همه کمی ها و کاستی ها به ارزش و اعتبار این رشته ایمان دارند. همین دغدغه ها و عشق به تاریخ گمانم خمیر مایه اولیه نشست هایی مثل آن چیزی است که امروز صبح در پژوهشگاه علوم انسانی به دعوت "آقای دکتر آئینه وند به عنوان رئیس گروه تاریخ و باستان شناسی و هنر شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی" برگزار شد. این مقدمه ای بود برای برگزاری دومین کنگره ملی علوم انسانی که قرار است مهرماه برپا شود.
با آن که چندان امیدی به تغییراتی بنیادی و زیربنایی ندارم اما همان دغدغه مشترک ( یا به قول یکی از آقایان شرکت کننده درد دل های مشترک) علی رغم بی حوصلگی های اخیرم مرا مجبور به شرکت در جلسه کرد. باز هم خدای را شکر که کسانی هستند که به علوم انسانی و از جمله تاریخ بیندیشند و باور داشته باشند که باید کاری کرد.
بیچاره رشته تاریخ. از یک طرف درش باز است و هر کسی از هر رشته ای و هر سطح سوادی در مورد آن اظهار نظر می کند و ادعا می کند که چون تاریخ اهمیت دارد چنین می کند و از طرف دیگر تاریخ خودش را مادر رشته های دیگر می داند! اما چه مادری! نه از آن مادرها که فرزندان قدرشان را می دانند و دوستشان دارند و احترام و شانشان را نگه می دارند. نه! از آن مادرهایی که ناجوانمردانه در جوانی پدر قدرتمند خانه از خانه تنها و بی سرپرست بیرونشان کرده و و حالا هم که پیر و فرتوت شده اند فرزندان که آن روزها را به خاطر ندارند او را مقصر همه ناکامی های خود می دانند ، خوار و حقیرش می کنند و با حرفهایی نابخردانه و ناآگاهانه زجرش می دهند.
آری تاریخ مادری است که قدرش را ندانسته ایم و نمی دانیم با او چه کرده اند و او برای ما تا کجا جانفشانی کرده است!

۲ نظر:

ز.م گفت...

با هر ترفندی که بود موفق شدم با یک دور قمری وارد شوم.خوشحالم. مدتها بود موفق نمیشدم.جسارتا پیشنهاد میکنم در صورت امکان مهاجرت کنید استاد. بعید نیست که این میان بر هم به زودی بسته بشه و روز از نو ...
و اما تاریخ ،شما که از اساتید و متخصصین امرید حسابتان جداست و دایگی میکنید این فرزندان را . همیشه بوده اند فرزندانی نا بخرد و قدر ناشناس در کنار فرزندانی فهیم و آگاه!!

یه شاگرد گفت...

ببخشید استاد! اینا حرفه. خسته شدم. خسته شدیم ماها، همه مون. دوست هم داشتیم رشته مون رو. دوست داشتم واقعاً هنوز هم...!چه فایده...؟! یه جای کار میلنگه، بد هم میلنگه، یه جورایی انگار همهش داره میلنگه! با این حرفا و جلسه ها و سمینارها هم برطرف نمیشه. چون همه ش یه جور فرافکنی و گشتن دنبال یه مقصر خارج از جمعه! نمیدونم.به گمانم بهتره بی خیالش شم!